آن هنگامی که هیزم آوردند ، در را آتش زدند و به درون خانه حمله ور شدند ، فاطمه (س) بین در و دیوار، فرمود : یا فضّه الیک فخذینی » دقت کنید . نفرمود : فضه بیا، فرمود : یا فضّه خذینی » یعنی فضه مرا بگیر، یعنی دارم می افتم ، بیا مرا بگیر یا فضّه الیک فخذینی فقد و الله قتل ما فی أحشائی من حمل» فضه ، به خدا محسنم سقط شد.
وای من و وای من و وای من
میخ دَر و سینه ی زهرای من
آن هنگامی که هیزم آوردند ، در را آتش زدند و به درون خانه حمله ور شدند ، فاطمه (س) بین در و دیوار، فرمود : یا فضّه الیک فخذینی » دقت کنید . نفرمود : فضه بیا، فرمود : یا فضّه خذینی » یعنی فضه مرا بگیر، یعنی دارم می افتم ، بیا مرا بگیر یا فضّه الیک فخذینی فقد و الله قتل ما فی أحشائی من حمل» فضه ، به خدا محسنم سقط شد.
وای من و وای من و وای من
میخ دَر و سینه ی زهرای من
تنها با خدا
دور از شهرها
چند صحفه از دعا
میخوانمش همین.
میخواستم بیشتر براتون بگم از این تنهایی
ولی کیبورد تحملش را نداشت.
امشب رو با خدا کلی حال کردم.جاتون خالی. :)
سهراب سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم
مثل اینست که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
اندکی صبر سحر نزدیک است
#تنهایی #شعر_نوشته #شعر #شعر_نو #غمگین #خدا #مناجات #سهراب_سپهری #سپهری #سپهری_سهراب #شب #شب_جمعه #شب_سرد #افسرده #اندکی_شعر #اندکی_صبر_سحر_نزدیک_است #طلبه_حق_طلب #دعا #دعای_کمیل #طلبه #طلبگی #شب_تاریک #قصه
چند نکته در مورد ازدواج مجدد همسر شهید حججی:
و کسانی که از شما میمیرند و همسرانی باقی میگذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عدّه نگه دارند)! و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه میخواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند). و خدا به آنچه عمل میکنید، آگاه است.
#شهید_حججی #همسر_شهید_حججی #ازداج_مجدد_همسر_شهید_حججی #ازدواج_دوباره #داستان_ازداج_پیامبر_با_زینب #آیه_نگه_داشتن_عده #همسر_شهید #خانه_دوست
وقتـــے دلگیــــر مےشوے.
گرمیِ یلدای امشب ما
دعا برای حضرت مولا
یلدا بگیرم؟ بی گل نرگس؟
دیوانه باشم گر بگیرم. !
.
.
.
.
.
.
یلدا نتوان کرد، بی تو گل نرگس.
پ ن : یا صاحب امان؛ امشب یک دقیقه از شبهای دیگر بیشتر میشود، اما لحظه لحظه غیبت کبرای تو افزون تر میشود، کسی برای آمدنت، جمع نمیشود.
#خانه_دوست #یلدای_مهدوی
پ ن: خطاب من به مفسدان اقتصادی: راحت به فساد خود ادامه دهید؛ انگار خود ملت میخواستند که فساد اقتصادی رواج داشته باشد.
پ ن: خطاب من به رئیسی: تو گفتی فقر را لمس کردم، شاید مردم از بس دورغ شنیده بودند، دیگر حرف راست را باور نمیکردند. و جالب این است که الان میگویند: اگر مسئولین قشر غنی جامعه باشند ، حرف و درد مردم را نمیفهمند.
خدایا این مردم را چه شده؟ تو آگاهیمن نمیدانم
#خانه_دوست #مفسد_اقتصادی #رئیسی #فقر #درد_مردم #مسئولین_بی_درد #اشرافی_گری
واقعا حس و حال خوبی داره.
واقعا وحدت ملت در اینجا دیده میشه.
از کسانی که کمک مالی انجام میدن تا کسایی که کار انجام میدن
ان شاءالله خدا قبول کنه
اما کجا هستند اون سلبریتی های که می گفتند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
#پل_دختر #لرستان #سیل #سیل_زدگان #سلبریتی #اردو_جهادی
کتابی که با خواندن هر ورقش ، اشک شوقی از گوشه چشمت بر می خیزد که حاصل خاطرات عرفانی شهید احمد علی نیری است.
پیشنهاد میکنم این کتاب راخریداری کنید و مطالعه کنید.
عارفانه نامی است که برای این کتاب انتخاب شده است.
آنچه در ادامه میخوانید داستانی از این شهید بزرگوار در این کتاب است.
یه روز با رفقای محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند.
همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند.
یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم؛ بعد جایی را نشان داد و گفت اونجا رودخانه است برو را از آنجا آب بیار من هم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید از لابه لای درختان و بوته ها به رودخانه نزدیک شدند تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم پایین و همانجا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمی دانستم چه کارکنم همان پشت درخت مخفی شدم کسی آن اطراف من را نمی دید درختها و بوته ها مانع خوبی برای من بود.
من می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم در پشت آن درخت و در کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند من همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن خدایا الان شیطان به شدت مرا وسوسه می کند که من نگاه کنم. هیچکس هم متوجه نمیشود. اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
کتری خالی را برداشتم و سریع از آنجا دور شدم بعد هم از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها. هنوز دوستان مشغول بازی بودند.
برای همین من مشغول درست کردن آتش شدم چوب ها را جمع کردم و به سختی آتش را آماده کردم. خیلی دود توی چشمم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود.
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: هر کس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.
همینطور که داشتم اشک میریختم گفتم: از این به بعد برای خدا گریه میکنم.
حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همینطور که اشک می ریختم و با خدا مناجات می کردم خیلی با توجه می گفتم: یا الله یا الله.
به محض تکرار این عبارت یکباره صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. ناخودآگاه از جا بلند شدم و با حیرت به اطراف نگاه کردم.
صدا از همه سنگریزه های بیابان شنیده میشد. از همه درخت ها و کوه ها و سنگ ها صدا می آمد!!
همه میگفتند سبوحٌ قدوسٌ ربُنا و ربُ الملائکةِ و الروحِ (پاک و مطهر از پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح).
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم. از ادامه بازی بچه ها فهمیدم که آنها چیزی نشنیده اند.
من در آن غروب با بدنی که از وحشت می لرزید به اطراف می رفتم. من از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم.
از آن موقع کم کم در هایی از عالم بالا به روی من باز شد!
#شهید_احمدعلی_نیری #عارفانه #خاطره_شهید #شهادت #معرفی_کتاب #کتاب_شهدا #داستان_عرفانی_شهدا
مناجات با خدا در ماه رمضان با صدای سید مهدی میرداماد
از دین به جای حلم ، تفاخر گرفته ام
اوصافی از قبیل تحجر گرفته ام
در منجلاب کِبر و حسد گِیر کرده ام
حس میکنم که بوی تنفر گرفته ام
درد بدی است حالِ مناجات و سجده نیست
بیماری شدید تکبر گرفته ام
دریافت
#میرداماد #مناجات #ماه_رمضان
به کدامین گناه کشته شد؟
در حالی قاتل امام جمعهی کازرون انگیزه جنایت خود را مشکلات اقتصادی مردم و تبعیض عنوان میکند، که امام جمعهی شهید کازرون، همواره در تریبونهای مختلف، صدای محرومان و دادخواه قشر آسیبپذیر جامعه بودهاند.
شرایط بد اقتصادی مردم، که از طرف قاتل امام جمعه کازرون به عنوان انگیزهی جنایتش مطرح شده است، حاصل بیتدبیری و انفعال مسئولین اقتصادی است و عملکرد آنها [به استناد سایت امام جمعه کازرون] همواره مورد انتقاد صریح و پیگیریهای مجاهدانه امام جمعه قرار داشته است.
#الا لعنةالله علی القوم الظالمین
#امام_جمعه_کازرون
#شهید_رمضان
می دانید حضرت علی علیه السلام در دعای کمیل چگونه با خدا حرف میزند؟
حضرت قبل از اینکه این حرف ها را بزند، عاشقانه ترین جمله ی بندگی و عاشقانه ترین جمله بشریت را می گوید:
خدایا گیرم که بر عذاب تو صبر کنم، دوری تو را چگونه تحمل کنم.
انگار تحمل دوریِ خدا برای حضرت، سخت تر از تحمل عذاب است.
آری! جهنمِ حضرت ، جهنم فراق و دوری از معشوقش است.
خدایا به این عاشقت قسم، که وجود ما را از عشق به خودت مزین بگردان.
فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ، وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ، أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ
ای خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائی ورزم، ولی بر فراقت چگونه صبر کنم؟ ! و گیرم ای خدای من بر سوزندگی آتشت صبر کنم، اما چگونه چشم پوشی از کرمت را تاب آورم؟ ! یا چگونه در آتش، ست گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو تواست؟ !
پس به عزّتت ای آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان، و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان که خواهان دادرسی هستند، و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی میباشند، و صدایت میزنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان، و ای معبود جهانیان.
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد. (رعد۲۸)
قران کریم در این رابطه میفرماید:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ
اما مجازات دیگر روی گردانی از یاد خدا این است که در روز قیامت، به صورت نابینا محشور میشود.
تا کنون ایشان را ندیده بودم، به محض ورود به اتاقش ، مجذوب صورت نورانی اش شدم، بعد از نشستن و معرفی کردن خودم، برایم چای آورد.
آن لحظه از خود بی خود شدم، حس عجیبی داشتم.
علاوه بر اینکه روحیه معنویش مرا مجذوب خود کند، مجذوب قفسه های کتاب شدم که اطراف اتاقش فرا گرفته بود.
همه ی حالاتش را به خوبی یادم است، حرف زدنش، خندیدنش، گریه هایش، حتی گفتن بسم الله قبل از چای خوردن.
گاهی از خدا میگفتند و گاهی از اهل بیت ، گاهی لبخند میزد و گاهی اشک میریخت.
به خوبی میتوان حس کرد که تمام کلماتش برخواسته از حقیقتی بود که آن را درک کرده بود
داستان خودش را برای من تعریف کردند:
طریقت و عرفان را از امام رضا(علیه السلام) خواستم تا اینکه حضرت، شاگرد شیخ رجبعلی خیاط را در راه من قرار داد.
ایشان به من توصیه کردند که همین الان که به دیدار حضرت میروی، عرفان و طریقت را از خود حضرت بخواه.
گفتند که امام رضا(علیه السلام) کریم است و کریم نگاه نمیکند به شخص، از آن جهت که گنهکار است، کریم نگاه میکند به اینکه شخص، چه چیزی را طلب میکند. ولی طالب باید از سر صدق وارد شود و هر آنچه را که به زبان میآورد، همان را ، در دل طالب باشد.
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست.
پ ن: میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک.
#خانه_دوست #خانه+دوست #استاد_عرفان #استاد+عرفان #رجبعلی+خیاط #شیخ+رجبعلی+خیاط
(نظرتون در مورد اینگونه نصیحت چیه؟)
نصیحت های من در مورد یکی از دوستان، که از شخصی دیگر کینه ای داشت.
این نصایح پیرامون ببخش و بخشیدن طرف مقابل بود:
(باز زبان شکسته نوشتم تا بیشتر درک بشه):
خودت هم میدونی که سیره اهل بیت اینگونه نبوده.
و سعی نکن که مشکل خودت رو خاص جلوه بِدی. چون همه همینطور هستند که وقتی با دیگران در یه مورد، مشکلی دارند، سعی میکنن مشکلشون رو خاص جلوه بدهند، و وقتی که بهشون میگی که این کارِ تو درست نیست، میگه مشکلِ من خاصه.
اگه اینجوری بود که هیچوقت اهل بیت در مورد بخشیدن دیگران اینگونه حرف نمی زدند.
اصلا این احادیث اومده واسه همینجا، چون سخته ببخشی، میگه ببخش،
وگرنه اگه بخشیدن راحت بود ، که حدیثی در مورد ببخشش نداشتیم.
دیگه از کارِ حُر که بدتر نداریم،
اون شخصی که به امام صادق فحش داد مگه یادت رفته
ولی اگه ما بودیم میگفتیم چون بحثِ ناموس هست کوتاه نمی یاییم.
اونجور خودت رو نابود میکنی
خودت رو کینه ای بار میاری
هزارتا ضد اخلاق در درون خودت به خاطر این مورد ایجاد میکنی،
پیش خودت فک کن که به خاطر همین مشکل، چندتا کار ضد اخلاقی انجام دادی،
ببخشش، دیگه خودت رو بیشتر از این، نابود نکن.
دیگران رو هم از خودت فراری میدی.
اگه وضع بدتر شد دیگه سخته جلوش بگیری،
حتما میخوای بگی وضع بدتر شده،
برادر! پس جلوش بگیر تا بدتر از این نشده،
پس حالا که وضع بدتر شده لازم نیست جلوش گرفت؟
حتما میگی خودم این چیزا رو میدونم،
برادر! دانستن مهم نیست، عمل کن.
حتما میخوای بگی که تو، از این موضوع خبر نداری،
برادر! موضوعات بدتر از این رو سراغ دارم.
معنویت و آرامش خودت رو به خاطر دیگران به هم نزن.
امتحان و آزمایش های ما در همین چیزاست.
برو فکر کن.
برادارانه بهت گفتم.تمام»
پ ن: در این نصیحت یه جا اشتباه کردم و اون ، این است که باید اول طرف مقابل رو درک میکردم و با او همراه می شدم که این کار رو نکردم، مثلا باید بهش میگفتم: قبول دارم سخته که از این موضوع به راحتی بگذری، میدونم که اون طرف مقابل، با شما، بد رفتاری کرده و
*نکته اخلاقی: در نصیحت کردن ، م کردن و امر به معروف ونهی از منکر انجام دادن، اول طرف مقابل رو درک کنید و بعد زهر خودتون رو بریزید، زیرا با درک کردن طرفِ مقابل، اون حس میکنه که کسی با اون همراه هست، و در نتیجه حرف تو رو راحت تر می پذیره.
نظر شما چیه؟
:)
#کینه #خانه_دوست #خانه+دوست #نصیحت_کردن #نصیحت+کردن
یه موقع هرکس تو برنامه اش کم میآورد، می آمد کنار من تا روحیه بگیره
اما امروز، این منم که کم آوردم، خیلی هم کم آوردم،
دیگه از یه جایی به بعد نمیشه ادامه داد، نه اینکه تنها مقصر هم خودم باشم ، نه.
نمیذارن که به اهدافت برسی.
تو تمام طول عمر تا این اندازه مستأصل نشدم،
از یه جایی به بعد، باید راهی رو که رفتی برگردی.
مجبور میشی از چیزی که با دنیا عوضش نمیکردی و
تنها آرامشِ تو دنیات بود خداحافظی کنی.
بوی آشنایت ، مشام عشق مرا پر کرد وقتی تو را دیدم انگار تمام دنیای من در تو خلاصه میشد.
آن روز که دست تو را گرفتم گرما بخش ترین چیزی که میتوانست وجود مرا گرم کند دستان تو بود، گرمایی که صدای هُوهُوی قلبم را دو چندان میکرد.
اما لفظی که بتواند گرمای وجود مرا به زبان بیاورد، نمی یابی، به گونه ای که معنای گرمی عشق، از مرز دوستت دارم عبور کرده و جای خودش را به سکوت داده است.
اما لبخند تو ، آن نگاه مهربان تو، صدای قلب مرا به مرز سکته میبرد.
و من بهترین چیزی که میتوانم به تو هدیه دهم، اشک شوقی است که سهراب به آن اشاره کرده است، آن زمان که گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
پ ن: این جملاتی که نوشتم، همه اش در تصور من بود، این روزا کنترل تصور خیلی سخت شده، به نظرم این روزا به ازدواج کردن نیازمند شدم. اما مورد مناسبی پیدا نمیشه، متاسفانه.
#خانه_دوست #خانه+دوست #عشق #ازدواج
بگذاریم که دیگران خود واقعیشان را بازیگری کنند و زندگی کنند، نه اینکه بازیگرِ واقعیتِ پیشساخته شوند.
دیشب دوست عزیزی به من پیام داد که پیامش به شرح زیر است:
سلام. باور کنید صیغه ست که دارن به اسم حضرت علی و اسلام این کار رو انجام می دن!
و نزدیک نشوید، بدرستی که آن و راه بدی است. (اسراء - 32)
و هنگامی که ای انجام میدهند میگویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خداوند ما را به آن فرمان داده است!» بگو: خداوند به فحشا فرمان نمیدهد. آیا چیزی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟» (اعراف - 28)
کسانی که دوست دارند در میان افراد با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند میداند و شما نمیدانید. (نور - 19)
و کسانى که (وسیله) ازدواج نمىیابند باید عفت ورزند تا خداوند آنان را از فضل خویش توانگرشان گرداند. (قسمتی از آیه 33 نور)
برگرفته از تفسیر نمونه آیت الله مکارم#خانه_دوست #صیغه #عقدموقت #صیغه_موقت #عقددائم #متعه # #فحشا #مهریه #تفسیرنمونه #تفسیر_نمونه #مهر #مهریه
تا حالا نشده بود این جوری به وبلاگ های دیگه انتقاد کنم
بعضی از وبلاگهای برتر انگار از دماغ فیل افتادند.
خودشون رو چی فرض کردند؟
جوری با بقیه ی بلاگرها برخورد میکنند که انگار فقط خودشون همه چیزی می دونند و دیگران نادونند
غرور ، خودخواهی، عدم انتقاد پذیری و. از ویژگی های بعضی از وبلاگهای به اصطلاح برتر هست.
مگر چه کسی به جز بلاگرها به این وبلاگها اعتبار داده، پس این همه تکبر برای چیه؟
اگه ملاک برتری شده سه چهارتا دنبال کننده و چندتا کامنت، پس بدونید که ارزش برتری شما به این چیزاست.
حتی دیدم بعضی از همین وبلاگها، بلاگر های دیگه رو که قلم سلیس و رسایی ندارند، مسخره میکنند.
جوری که وبلاگهای دیگه رو به نقد میکشند ولی اگر کسی از اونا انتقاد کنه ناراحت میشوند و تحمل انتقاد رو ندارند.
در حالی که بعضی از وبلاگها از نظر محتوا و قلم، از خیلی وبلاگ های برتر، برتری و فضیلت دارد.
پ ن: خطاب من با بعضی از این وبلاگ ها است نه همه آنها.
#وبلاگ_برتر #بیان #خانه_دوست #وبلاگهای_برتر
تا حالا نشده بود این جوری به وبلاگ های دیگه انتقاد کنم
بعضی از وبلاگهای برتر انگار از دماغ فیل افتادند.
خودشون رو چی فرض کردند؟
جوری با بقیه ی بلاگرها برخورد میکنند که انگار فقط خودشون همه چیزی می دونند و دیگران نادونند
غرور ، خودخواهی، عدم انتقاد پذیری و. از ویژگی های بعضی از وبلاگهای به اصطلاح برتر هست.
مگر چه کسی به جز بلاگرها به این وبلاگها اعتبار داده، پس این همه تکبر برای چیه؟
اگه ملاک برتری شده سه چهارتا دنبال کننده و چندتا کامنت، پس بدونید که ارزش برتری شما به این چیزاست.
حتی دیدم بعضی از همین وبلاگها، بلاگر های دیگه رو که قلم سلیس و رسایی ندارند، مسخره میکنند.
جوری که وبلاگهای دیگه رو به نقد میکشند ولی اگر کسی از اونا انتقاد کنه ناراحت میشوند و تحمل انتقاد رو ندارند.
در حالی که بعضی از وبلاگها از نظر محتوا و قلم، از خیلی وبلاگ های برتر، برتری و فضیلت دارد.
پ ن: خطاب من با بعضی از این وبلاگ ها است نه همه آنها.
#وبلاگ_برتر #بیان #خانه_دوست #وبلاگهای_برتر
بوی آشنایت ، مشام عشق مرا پر کرد وقتی تو را دیدم انگار تمام دنیای من در تو خلاصه میشد.
آن روز که دست تو را گرفتم گرما بخش ترین چیزی که میتوانست وجود مرا گرم کند دستان تو بود، گرمایی که صدای هُوهُوی قلبم را دو چندان میکرد.
اما لفظی که بتواند گرمای وجود مرا به زبان بیاورد، نمی یابی، به گونه ای که معنای گرمی عشق، از مرز دوستت دارم عبور کرده و جای خودش را به سکوت داده است.
اما لبخند تو ، آن نگاه مهربان تو، صدای قلب مرا به مرز سکته میبرد.
و من بهترین چیزی که میتوانم به تو هدیه دهم، اشک شوقی است که سهراب به آن اشاره کرده است، آن زمان که گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
پ ن: این جملاتی که نوشتم، همه اش در تصور من بود.
#خانه_دوست #خانه+دوست #عشق #ازدواج
شاید تنها شدن فرصتی باشد تا دوباره بهار را به دیگران هدیه دهم.
پ ن: عکس زیر خودم از حیاط حوزه گرفتم.
یا صاحب امان.
زِ هر کسی که گرفتم نشانه خانه تو
یه جوابی بهم داد، شرمنده شدم.
گفت تو میگی من غلام مهدی ام.اونوقت آدرس خونه اربابت رو نداری؟
دریافت
این متن مربوط به صوت بود
این صوت تداعی خاطرات اوایل طلبگیم هست.
پیشنهاد میکنم تا آخرش گوش بدید.
شاید تنها شدن فرصتی باشد تا دوباره بهار را به دیگران هدیه دهم.
پ ن: عکس زیر خودم از حیاط حوزه گرفتم.
بر خود لازم دیدم مطلبی در راستای سانحه تلخ هواپیمای اوکراینی بگذارماما این مطلب نوشته من نیست و نویسنده آن نا مشخص است.
"اشتباهات انسانی" در آیات و روایات قرآن
مورد اول: فرعونی که عده زیادی از نوزادان یهودی را عمدا کشته بود (۱)، به حضرت موسی (ع) که یک نفر را بدون قصد کشته بود (۲) میگفت: تو که آدم کشته ای، آمدی برای ارشاد و پیامبری؟! ایشان فرمود من اشتباها زدم (۳)، آیا کسی چون تو باید مرا سرزنش کند؟
مورد دوم: یک روز در صدر اسلام، نیروهای مسلمان برای گرفتن اطلاعات دشمن به اطراف مکه رفتند که درگیری شد و مسلمانی از روی اشتباه عمرو بن حضرمی» را کشت، در حالیکه روز آخر ماه رجب بود. این موضوع بهانه و مستمسک قریش، برای تخریب مسلمین شد، که در ماه حرام آدم کشی می کنند.
مسلمین از پیامبر(ص) حکم آن را پرسیدند. آیه ۲۱۷ سوره بقره نازل شد که جنگ در ماه حرام، حرام است ولی آن مشرکین که زبانشان دراز است، کفرشان و اینکه منع از راه خدا و اخراج اهل مکه نمودند، بدتر است.
بعد پیامبر (ص) فرمودند: فتنه از قتل بدتر است. یعنی فتنه و ایجاد ناامنی و اغتشاش حتی از قتل عمدی بدتر است چه رسد به قتل اشتباهی!!
بعد که مجاهدان نزد حضرت رسول (ص) برگشتند، که آیا با این خطا، اجر جهاد ما ضایع است؟
آیه ۲۱۸ بقره نازل شد که آنها به رحمت خداوند امیدوار باشند که خداوند آمرزنده است.
این آیه امروزه، حال و روز #سردار_حاجی_زاده است که مردانه ایستاد گفت "خطا کردیم و گردن می گیریم."
اگرچه داغ جانباختگان هواپیمای اوکراینی بر همه سنگین است اما مواظب باشیم در این امتحانات پی در پی و متفاوت الهی مردود نشویم که تا دیروز برای سردار دلها سینه می زدیم و امروز به یارانش سنگ.
#ترورنرم = #ترورسخت
منابع:
۱. آیه ۴۹ سوره بقره
۲. آیه ۱۵ سوره قصص
۳. آیات ۱۹ و ۲۰ سوره شعرا
سه چیز است که انسان را به حرکت در می آورد:
۱. نیاز: بدیهی است که اگر انسان نیازمند به چیزی نباشد ، هیچگاه حرکت نمیکند.
۲. عشق: تا انسان عاشق نشود و به چیزی علاقه نداشته باشد، هیچ گاه برای بدست آوردن آن تلاش نمیکند.
۳. امید: این واژهای است که انسان از بدو هر کاری باید به همراه خود داشته باشد.
پس اگر کسی به نیاز زندگی ، عشق بورزد و عاشق زندگی شود، حتما به هدف خود خواهد رسید، فقط کافیست عاشقانه زندگی کردن را آموخت و به هر چیز رنگ عاشقی بخشید. اما اگر زندگی عاشقانه را محفوف و پیچیده به امید کرد، میتوان برای ما بعد از رسیدن به هدف، برنامه ریزی کرد.
پ ن: گاهی انسان به چیز هایی نیاز دارد که حتی نمیداند که آن چیز، جزء نیاز های زندگی اش است . پس خود را حیران میبیند، گویا بدنبال گمشده ای میگردد، اما او نیازمند است در حالی که نمیداند آن نیاز چیست!؟
یکی از نیاز های انسان، نیاز به پرستش یگانه مولایِ قدرتمند، قوی و متکبر است، هر چه این نیاز بیدارتر و تقویت شود، حرکت به سوی چنین معبودی، بیشتر خواهد شد و کمکم عشق به چنین حرکتی بیدار خواهد شد.
درباره این سایت